بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند --- که به بالای چمان از بن و بیخم برکند حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا --- که به رقص آوردم آتش رویت چو سپند هیچ رویی نشود آینه حجله بخت --- مگر آن روی که مالند در آن سم سمند گفتم اسرار غمت هر چه بود گو می‌باش --- صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد --- شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند من خاکی که از این در نتوانم برخاست --- از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ --- زان که دیوانه همان به که بود اندر بند